مردم چه نظری درباره رهبر انقلاب دارند؟/ مردم آقایِ ایران!
این یادداشت بررسی رابطه آقا با مردم است با نگاهِ به پیامهای منتشر شده در صفحه عیادت مجازی
نذریها
پیامها را باز میکنم تا ببینم برخوردِ مردم با بیماری آقا چطور است. اوّلین نفر رهبر را به «آبروی حضرت زهرا» قسم میدهد که مواظب خودشان باشد. پیامهای اولیه بیشتر از بُهتِ مردم حکایت دارد. «فکر نمیکردیم شما را در چنین وضعی ببینیم.» اوّلین واکنش به این اتّفاق نذری است؛ گاه با دیکته نادرست: «آقا خیلی دوستت دارم، وقتت را نمیگیرم، برای شفایتان هم سفره اباالفضل نظر کردم.» برخی هم همذاتپنداری میکردند: «بابام ماه قبل دو تا عمل داشت...» و اضافه میکردند: «خودم و بابام و مامان و همسرم و بچهام فدات. وقتی شما رو روی تخت بیمارستان دیدم، بیشتر از اون موقع دلم لرزید و اشکم جاری شد.» و با نذری پیام را تمام میکردند: «هزار حمد را به اشک میخوانم.» آنها نوشتند که این خبر حتّی از خبرِ مرگِ پدرشان هم نارحتکنندهتر بود: «وقتی سه ماه پیش پدرم فوت شد، طبیعتا ناراحت شدم، اما وقتی خبر پریروز رو حوالی 8 صبح از دوستان شنیدم، دنیا رو سرم خراب شد.» برخی هم مطمئن نوشتهاند؛ بیغلط و با زبانی شیوا: «اینجا برای کوری دشمنانت دود اسفند به چشم آسمان فرستادیم و نذر سلامتیات ختم صلوات گرفتهایم.» بسیاری هم دعای آیت الله جوادی را عالی دانستهاند: « فکر کنم بهترین عیادت را آیتالله جوادی آملی داشتند که فرمودند: خدا با شفا یافتن شما بر ما منت نهاد.»
تازه فهمیدیم
مردم نوشتهاند که تازه فهمیدهاند رهبری چه نعمتی است. برخی نوشتهاند فکر نمیکردند که روزی رهبری را روی تخت بیمارستان ببینند. یکی از همین مردمان نوشته بود: «حتی لحظهای این مملکت بدون تو ای مرد بزرگ قابل تصور نیست.» زیرا خودِ همین مردم نوشتهاند: از تمام خلق یک تن «سوفی»ند/ مابقی در سایه او میزیند. که در اصل، «صوفی» آمده، هرچند سوفی هم بیمعنا نیست اینجا.
صمیمیّت تازه باز یافته
یک نفر از آقا پرسید: «اگه تو این چند روزه یواشکی محافظا را پیچوندیم و اومدیم عیادت، براتون کمپوت گیلاس بخریم یا کمپوت آلوئورا؟ راستی شماره اتاقتون چنده؟» و همین طور دیگری گفت: «آقا چاکرتم» و یا آن که فقط دو کلمه نوشته: «خوب شی!» صمیمیّتی در کامنتهاست که غیرِ رسمی است و تازه یافته شده. صمیمیّتی تازه و در مرزِ سادگی: «سلام خوبین؟ منم خوبم!!!» مردم خدا را، تاجایی که ریاضی به ایشان اجازه میداد، شکر کردند: « الحمدالله خدا رو 10000000000000000000000000000000000000000000000 بار شکر.» عرقچین هم نظر جلب کرده است: «آقاجان با عرقچین، چقدر ناز شدهای...» و دیگری گفته است انشاءالله «همیشه توپ و درجه یک باشید.» و گفتهاند: «قربانِ برقِ نگاهتون.» سطحِ این صمیمیّت گاهی بیتوضیح بود: «عاشقتم آقاجون. بووووووووووووووووووس.» واقعا بدونِ شرح: «همراه رهبر... سید علی هیچگاه تنها نیست...» برخی هم فقط به فکر تبرک بودند: «اگر به ملاقات میآمدم، جسارتا، آن عرقچین را از جهت تبرک تقاضا می کردم.» دیگری هم از حجابِ مردانه آقا خوشش آمده! و اگر به ملاقات میرفت «از حجاب مردانه اسلامی که داشتهاند، تشکر میکردم.» و از همه جالبتر این کامنت بود که با «چایی نخوردن، پسرخاله شدن» برقآسایی میگوید: «اگر به عیادت میرفتم، بعد از عیادت حضرت آقا، کل کمپوتهای داخل یخچالشان را نیز میخوردم.»
حس بیواسطه
«دلم لرزید» را صدها نفر نوشتهاند. برخی هم «هقهق»شان را نوشتهاند و گفتهاند گریه امانشان نمیدهد که «بیش از این بنویسند.» آرامشی داشتهاند این مردمِ گریان که «قرار است پرچم به دستِ صاحبش برسد.» جملهای که البته نباید بسیار بر آن تکیّه کرد. نوشتهاند که ممکن است «قلبشان از حرکت باز ایستد.» لبخندِ روزِ اول آقا دلهای بسیاری را آرام کرد. یکی هم نوشته همان بهتر که به ملاقات راهش نمیدهند چون «اگر میرفتم، با تمام قدرت آقا رو بغل میکردم و با گریههای پیدرپی، دست و پای آقا رو میبوسیدم.» به صلاح بود که ایشان به ملاقات نمیرفت و خودش هم به همین واقعیت در ادامه کامنتش اشاره کرد. کسی هم خواسته خودکشی کند! «وقتی توی واتساپ عکستان رو دیدم، خواستم خودکشی کنم، ولی یقین داشتم شما به این کارها راضی نیستید. آقاجانم دیگر بیمارستان نرو. خوشم نمیآد، آنجا بروید.» بعد از این که آقا مرخص شدند، یکی از مردم، عکس قلب را با ایکس و خطِ تیره درآورد و نوشت: «آخیش. آقامون مرخص شدن.»
زبانهای دیگر؛ ملّتهای دیگر
به زبانهای غیرِ از فارسی هم کامنت آمده است و ملّتهای دیگر مخصوصا عربها سرسلامتی دادهاند: «یا نور القلوب... رزقک الله الصحة والعافیه... روحی لک الفداء یا والدی یا قائدی...» به زبانِ ترکی استامبولی هم آرزوی سلامتی کردهاند. روحیّه ضدِ صهیونیستی آقا هم طرفدار دارد: «Get well soon. you are an inspiration standing against this evil Zionism». روسها از « Аллах» خواستهاند به آقا سلامتی بدهد؛ «АМИН». از ژاپن هم نوشته که «常に健康的に願っています». نرمافزار ترجمه گوگل میگوید این جمله یعنی: «من امیدوارم همیشه سالم باشید.» هموطنانِ ما هم با گویشهای مختلف گفتهاند: «تی بلا مِه سر». یا نوشتهاند: « جانم سنه قوربان.» مازندرانیها هم حضور پیدا کردند با: « مِه جان پیر * مِه جان، شمه فدا آقا جان.»
از جایت برخیز مرد
مردم نخواستهاند آقا را روی تخت ببیند. با آقا در شکلِ دستوری صحبت کردهاند: «در کمال صحت، باید پرچمو به دست پسر فاطمه سلام الله علیها بدیدا.» چون: «آقا جونم شما تمام زندگی ما هستین. نفسمون به نفستون بستهست. پس مواظب خودتون باشید.» دیگری هم گفت: «ای تکیهگاه، همه چه بدانند چه ندانند، به حال ما رحم کن، مریض نشو، در خطابههایتان گرفته نشو.» نفرِ دیگری که احتمالا از کهنهسربازهای فداکار است نوشته: «بلند شو پیر مرد. یک ژنرال حق ندارد زمان جنگ مریض شود.»
ما که فرق داریم مثلاً
برخی رهبر را از خودشان دور میدیدهاند. بدونِ سانسور نوشته یکیشان را بخوانیم: «سلامـ، شاید به عنوان یک شهروند، دیدگاههای سیاسی متفاوت و بسیار متفاوت با شما داشته باشم؛ شاید گاهی احساس کنم منِ جوان را نمیبینید، دغدغهها و درددلهایم را نمیشنوید؛ شاید اصلا من حاضر نباشم که نماز جماعتی به امامت شما بخوانم؛ اما من شما را دوست دارم؛ دوست ندارم تار مویی از شما کم شود، اجازه نمیدهم کسی به شما توهین کند. وقتی تصویر این روزهای شما را میبینم، دلم ریش ریش میشود، اصلا گریهام میگیرد. شما رو به خدا، همیشه طوری صحبت کنید که مردم احساس کنند که شما رهبر همه مردم ایران هستید.» یکی دیگر هم نوشت: «من همون کسیام که بهم گفتید: کسانی هستند که ظاهرشان خراب و... ولی دلهایشان با ماست. من همونم.»
ما مردمِ عادی
مردمِ عادی اینها هستند که بسیار نوشتهاند: «آقا جان من که نه هنرمندم، نه ورزشکار، نه مسئول مملکتی، نه از خاندان علما!» دوست دارند به دیدنِ آقا بیایند. از نزدیکترین فاصلهها با خانه رهبری تا دورترین نقاط عالم، مردمِ عادی سلامتی آقا را خواستهاند. یکی از همین مردم عادی که همسایه آقاست نوشته: «باور کنید محله اذربایجان بیشما هیچ لطفی نداره و همه چیز بیرنگ و لعابه. حتی گلها و درختا. حتی پرندههای محله هم حال و حوصله سروصدا نداره. به خونه برگردین با سلامتی، ای همسایه مهربون ما.» این مردم توصیه پزشکی هم کردهاند: «اگر من به عیادتون میآمدم، براتون میگفتم که همسرم یک ماه قبل از شما، این عمل را انجام داد، ولی بعد از جراحی مجرای ادرار بسته شد و با وجود این که بیمارستان خصوصی بود، ولی عدم توجه دکتر و پرستاران باعث شد سموم در بدنش جمع شد و کلیهها از کار افتاد و آنها مجبور شدند برای باز کردن مجرا بعد از چهار روز، دوباره به اتاق عمل ببرن و بعد از جراحی دوم، داشت به کما میرفت که به lcu منتقل شد و سه شب آنجا بود. به خاطر همین خیلی خیلی نگرانتون بودم و همهاش دعا میکردم تا شما زود خوب بشوید.» مردم از مشکلات و خواستههایشان هم نوشتهاند. یکی از خواهرهای طلبه نوشته: «دعا کنید خداوند همسری ولایی که شما را دوست داشته باشد و در راه اهداف شما تلاش کند نصیبم کند.» و یکی از کشاورزها نوشته است: «من کشاورز این مملکت هستم. نزدیک به سه ماهه ذرت رو تحویل دادم به انبار سیلو و هیچ خبری از پولش نیست. من دارم ریز ریز طلاهای زنمو میفروشم تا ببینم کی پول ذرت رو میدن.» و یک روستازاده، عکس داخلِ صفحه عیادتِ مجازی آقا را (که آقا را روی تخت بیمارستان گرفته) نپسندیده و نوشته است: «حداقل این عکسو عوض کنید.»
پایان:
خواندنِ متنِ همه کامنتهای مردم (نزدیک به 40 هزار کامنت) کارِ سختی است. برخیاش را خواندهام و آنها را کنار هم نهادهام. رابطه مردم با ولی گسترده و قابل بیان است به شدّت. و من باید اعتراف کنم که سخت درماندهام در فهم و جمعبندی**.
* تا جایی که امکان داشت سعی کردم رسمالخط مردم را تغییر ندهم؛ مگر جایی که نیاز به ویرایش جدی داشت یا خوانشِ متن ناممکن بود.
** یکی از مردم از شهید آوینی مطلبی را نوشته که گفته است: «عزیز ما، ای وصی امام عشق! آنان که معنای «ولایت» را نمیدانند، در کار ما سخت درماندهاند؛ اما شما خوب میدانید که سرچشمه این تسلیم و اطاعت در کجاست. ما طلعت آن عنایت ازلی را در نگاه شما بازیافتیم. سر ما و قدمتان که وصی امام عشق هستید و نایب امام زمان (عج).»
- ۹۴/۰۶/۳۱